۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

زن زیبایی زندگی

همه انسان ها در جستجوی زیبایی هستند. همه می خواهند لحظات خود را در به زیباترین شکل ممکن بگذرانند و از آن لذت ببرند. یک جامعه آزاد را ببینید که زنان و مردان با چهره ها و لباس های زیبا، شهر را آراسته کرده اند و از بودن با یکدیگر لذت می برند و شادمانی خود را هم به دیگران منتقل می کنند. اگر کسی غیر از این را مد نظر داشته باشد، می توان گفت که این فرد یا بیمار است و یا پیرو خرد نیست.

زن، زیبایی، زندگی، این سه عنصر همیشه با هم هستند و تقریبا هیچ زنی را نمی توان یافت مگر اینکه زیبایی های خاص خود را نداشته باشد.
به زبان ساده، زیبایی میل به آشکار شدن و خودنمایی دارد، چون ذات زیبایی اینگونه است و هیچ زیبایی و لطافتی را نمی توانید تصور کنید که میل به پنهان شدن داشته باشد. مانند این است که زیباترین تابلوی نقاشی را کسی در جایی بی نام و نشان پنهان کرده باشد تا دیگران نتوانند آنرا ببینند!!؟
دشمنان زیبایی کسانی هستند که دارای مغز ها و اذهان بیمار و محدود هستند، و همیشه به بیچارگی و محدودیت فکر می کنند و خود نیز قربانی حکومت های زن ستیز و مذهبی هستند.

و شاید این چیزیست که مردان درباره زنان نمی دانند!!! اینکه زنان بصورت کلی زیبا و لطیف هستند و دوست دارند این زیبایی خود را به هر طریق به دیگران نشان دهند و توجه دیگران را به خود جلب کنند. این موضوع به هیچ شکل بد نیست و بسیار هم مفید و جذاب است. اگر در یک جامعه زنان دلربایی نکنند، آن جامعه به یک جامعه افسرده و کسالت آور تبدیل می شود، همین چیزی که در کشورهای زن ستیز در حال مشاهده است.

زنان عاملان شادی و نشاط، سرزندگی و امید در جوامع هستند، به همین دلیل در کشورهای زن ستیز و مذهبی تا آنجا که می توانند، کوشش می کنند که زنان را از مردان دور کنند و تفکیک جنسیتی بوجود آورند( آپارتاید جنسی) و باز تا آنجا که می توانند، قدرت را به مردان بدهند تا هر مرد در حقیقت مالک یک زن شود و سرمست و خوشحال از این موضوع، خوش خدمتی به ادیان و زن ستیزان کرده باشد. در حالی که نتایج این کار بروشنی مشخص است و بارها آشفتگی جامعه در چنین مواردی دیده شده است.

زن زیباترین، در میان تمامی موجودات است. از نظر زیبایی چهره، بدن، هارمونی و لطافت و نگاه، و به همین دلیل است که در تبلیغات تلویزیونی و یا شهری بیشتر از زنان استفاده می کنند. یک زن خندان و زیبا تاثیر بسیار زیادی در روحیه شما دارد و شما را ترغیب می کند تا بیشتر امیدوار باشید و یا فلان کالا را بخرید.
جشن ها ، تعطیلات تابستانی، مراسم ملی را در نظر بگیرید که در آن باید شور و نشاط و یکدلی باشد و با حضور زنان زیبا اینکار شدنی است و در غیر اینصورت چیز قابل توجهی نخواهد بود.

در اشعار شعرا، هنرمندان، سینما، تاتر، موسیقی و همه جا نگاه کنید! چه می بینید؟ بله چیزی نیست جز زیبایی زنان که بی وقفه در حال ستایش و تب و تاب های تمام ناشدنی است.

چه اشکالی دارد که زیبایی ها آشکار شود؟
چه اشکالی دارد اگر مردی با دیدن اندام های آتشین یک زن و یا زنی با دیدن اندام یک مرد تحریک شوند؟ آیا اینهمه تبلیغات که برای تحریک جنسی مردم در ماهواره ها می شود، درستی این پرسش را تایید نمی کند؟
مگر نه اینست که زندگی همان تحریک شدن های پی در پی است؟
مگر اینطور نیست که برای هر کاری دیگران را باید تحریک کرد؟ برای یک غذا خوردن ساده از بوی غذا تحریک می شویم، با شنیدن نام ترشیجات آب در دهانمان جمع می شود؟ برای خرید لباس به فشن ها و عکس هایشان مراجعه می کنیم، برای تیم های محبوب ورزشی جنجال و هیاهو بپا می کنیم تا تحریک شوند و ... بسیاری دیگر
چه اشکالی دارد که مردم برای رسیدن به زیبایی، مجبور شوند تا ورزش کنند تا همیشه اندامی متناسب داشته باشند و دیگران به آنها توجه کنند؟
فقط کافیست یک روز جهان را بدون زنان تصور کنید؟
(باکرگی ممنوع)

۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

دانلود کتاب باکرگی ممنوع

کتاب باکرگی ممنوع


آیا سکس فقط باید در چارچوب ازدواج باشد؟


آیا سکس فقط باید در چارچوب ازدواج باشد؟
پاسخ به این پرسش از دیدگاه هر خردمندی، بسیار شفاف و آسان است. مانند این است که بگوییم:
آیا برای تنفس باید ازدواج کرد؟!!!
آیا برای رفع تشنگی و گرسنگی حتما باید ازدواج کرد؟!!!
هر جا که نیاز هست، انسان ها به دنبال رفع نیاز خود هستند تا به تعادل برسند و بتوانند به زندگی ادامه بدهند. هنگامی که ما گرسنه و یا تشنه ایم، به هر طریق کوشش می کنیم تا خود را سیر و سیراب کنیم، سکس نیز یک نیاز شدید و بسیار مهم در انسان هاست، و نباید که حتما در چارچوب ازدواج باشد، به ویژه که در این روزگار سن ازدواج به دلایل و مشکلات گوناگون بالا رفته و سازگاری ها هم کمتر شده است.
اگر ما نیازهای طبیعی خود را سرکوب کنیم به فردی خودآزار (ماژوخیست) تبدیل می شویم و در نهایت به سادیسم (دیگرآزاری) خواهیم رسید، همانطور که دست کم در ایران خودمان می بینیم و می شنویم.
انسان ها مالک تن خود هستند و هر گاه کمبودی از نظر جسمی و عاطفی پیدا کردند، این حق را دارند که نیازهای خود را برطرف کنند. هرگاه پس از بلوغ حس کردیم که داریم از کمبود سکس رنج می کشیم و به نوعی شکنجه می شویم، باید نیازهای جنسی خود را برآورده کنیم و در اینکار هیچگونه شرمی نیست، همچنانکه در نوشیدن و خوردن شرمی نیست. نیاز، نیاز است و باید برطرف شود.
هزاران سال از تمدن بشری گذشته است اما هنوز هیچ راه حلی جز سکس برای این نیاز های جنسی شناخته نشده است، حتی انسان های بدوی هم اینرا می دانستند ، چه برسد به انسان امروزی! اگر در جامعه آزادی حاکم باشد و روابط آزاد و سالم جنسی و حقوق برابر زن و مرد در بین افراد وجود داشته باشد ، خود ارضایی و روان پریشی و تجاوز معنای خود را از دست می دهد و بسیار کاهش می یابد ، زنان و مردان برده جنسی یکدیگر نمی شوند ، شادی و امنیت ( ذهنی و جسمی) گسترش می یابد.
(باکرگی ممنوع)

فمینیست یعنی چه؟ فمینیست کیست؟


 فمینیست کیست : هر فردی، چه زن باشد و یا مرد، اگر به قوانین زن ستیز و مردسالاری اعتراض داشته باشد و با آن مبارزه کند به او فمینیست گفته می شود . فمینیسم در پی زن سالاری نیست بلکه خواهان (انسان سالاری) است . (باکرگی ممنوع)
...............................................
فمنيست بودن به معنای ضد مرد بودن نيست. فمنيست بودن یعنی اعتراض به قوانين مردسالارانه و نگاه های اشتباه مردان !!! (پیج من یک فمینیست هستم)
................................................
فمینیسم جنبشی است برای پایان بخشیدن به زن‌ستیزی، استثمار و ستم جنسی." یعنی در پایان قرار نیست مثل مردان شویم، بلکه قرار است به ستم بر زنان توسط مردان، توسط ساختارهای سیاسی، و حتا گاهی توسط خود زنان، پایان بخشیم. (بل هوک)
.................................................
فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد است. فمینیسم مباحثه‌ای است که از جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگونی تشکیل شده‌است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه می‌کند. (ویکی پدیا)

بیاموز که

بیاموز که باکرگی نخست در ذهن توست،
باکرگی زنجیری در ذهن و باور توست،
نخست آنرا در ذهن خود بشکن و سپس در جسمت،
آنگاه جشن بگیر مرگ بردگی را
و آنگاه دست افشان کن،
شکست طلسم بیهودگی را
باکرگی همان باور جنس دوم بودن است
همان مردسالاری و ضعیف بودنت
همان که ترا می ترساند و خود را می بازی
باکرگی ترس توست، نادانی است
باکرگی زنانه نیست بلکه مردانه است
باکرگی مردیست در وجود تو که ترا نهی می کند
باکره مباش، بی کران باش
(باکرگی ممنوع)

در اینجا، زن بودن

 
زن بودن در اینجا ، به خودی خود جرم است ، کفنی سیاه بر سرت پوشاندند و زندگی را در تو کشتند ، تار مویت ، رویت ، لبخندت ، صدایت و همه چیزت ممنوع و جرم است ، حتی عکس تو بر اعلامیه مرگت هم جرم است ! تو باید دربست و باکره به دست مردانی برسی که لحظه ای از سکس غافل نبوده اند ، باکرگی تو ننگ است آن را بشکن و مالک تن خود باش (باکرگی ممنوع)

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

سهراب سپهری و زنان


سهراب و زنان

سهراب سپهری را می توان پدیده ای ناب نامید که در صد سال اخیر تاریخ ایران بی مانند است.
او را فیلسوف قرن، آزادی خواه، روشنفکر، شاعر آب و آیینه نامیده اند.
یک انسان بی نقاب که بی پروا و آزاد، به زیباترین و ژرف ترین شکل ممکن و با سبک شگفت انگیز خود سخن رانده است.
زن در اشعار نو سهراب رنگ و بوی خاصی دارد که در آثار دیگر بزرگان کمتر می توان چنین دیدگاهی را مشاهده کرد.
سهراب براحتی اب خوردن، تابو ها را می شکند و واقعیات را با واژه های سحر انگیز خود بیان می کند.
سهراب از اینکه از نسل یک فاحشه باشد، ننگ و ابایی ندارد و از تفکرات سطحی عبور می کند.
در زیر نمونه هایی از اشعار سهراب که توجه ویژه ای به زنان دارد را می آوریم:

زن زیبایی آمد لب رود.
آب را گل نکنیم!
روی زیبا دو برابر شده است (صدای پای آب)

نسبم شاید
به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد (مسافر)

من به اندازه‌ی یک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بینم حوری
- دختر بالغ همسایه-
پای کمیاب‌ترین نارون روی زمین
فقه می‌خواند (ندای آغاز)

پرده را برداریم :
بگذاریم که احساس هوایی بخورد.
بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند.
بگذاریم غریزه پی بازی برود.
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
رفتم، رفتم تا زن
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش (صدای پای آب)

من از کنار تغزل عبور می‌کردم
و موسم برکت بود
و زیر پای من ارقام شن لگد می‌شد.
زنی شنید
کنار پنجره آمد، نگاه کرد به فصل.
در ابتدای خودش بود
و دست بدوی او شبنم دقایق را
به نرمی از تن احساس مرگ برمی‌چید (مسافر)

بند رختي پيدا بود : سينه بندی بی تاب (صدای پای آب)

مرد آن شهر اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود
هیچ آیینه تالاری سر خوشی ها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی مشعلی را ننمود
دور باید شد دور (خانه دوست کجاست)

زن دم درگاه بود
با بدنی از همیشه (نزدیک دورها)

من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت می‌شوید رعنا.
برگ‌ها می‌ریزد.
مادرم صبحی می‌گفت:
موسم دلگیری‌ست.
من به او گفتم:
زندگانی سیبی‌ست.
گاز باید زد با پوست.
زن همسایه در پنجره‌اش
تور می‌بافد، می‌خواند.
من "ودا" می‌خوانم، گاهی نیز
طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری

من اناری را می‌کنم دانه، به دل می‌گویم:
خوب بود این مردم
دانه‌های دلشان پیدا بود!
می‌پرد در چشمم آب انار.
اشک می‌ریزم.
مادرم می‌خندد.
رعنا هم.

در باز شد
و او با فانوسش به درون وزید.
زیبایی رها شده‌ای بود
و من دیده به راهش بودم.
عطری در چشمم زمزمه کرد.
رگ‌هایم از تپش افتاد.

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه‌ی آن گیاه عجیبی ست
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد
و آن‌وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
تو را در سراغاز یک باغ خواهم نشانید (به باغ همسفران)

من زنی را دیدم
نور در هاون می‌کوبید.
ظهر در سفره‌ی آنان نان بود
سبزی بود
دوری شبنم بود
کاسه‌ی داغ محبت بود

"شاسوسا"، شبیه تاریک من
به آفتاب آلوده‌ام
تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز.
دستم را ببین. راه زندگی‌ام در تو خاموش می‌شود.
راهی در تهی، سفری به تاریکی (شاسوسا)