۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

نامه یک دختر باکره به پدر و مادرش


نامه یک دختر باکره به پدر و مادرش

سلام مادر و پدر عزیزم

قبل از هر چیز به عنوان فرزندتان، از شما سپاسگذاری و قدردانی می کنم و همیشه سعی می کنم در زندگی برای شما امید و کمک باشم.

اینرا خالصانه می گویم که دوستتان دارم و بارها قلبم برای شما تپیده است گرچه شاید زیاد آشکار نکرده ام.

همانطور که می دانید امسال وارد 18 سالگی شدم و زنانگی را بیش از پیش در خودم احساس می کنم.یک زنانگی با دنیایی از زیبایی ها و خواسته ها و غرورها ...
یک زنانگی که هویت من است، زندگی من است.در خود احساس پروانه ای را دارم که در حال خارج شدن از پیله است، یک پروانه ای که می خواهد دنیا را درک کند و از حبس پیله بیرون بیاید.

پر بکشد و خورشید را تجربه کند، طعم گل را بچشد و انتخاب را معنا کند.تا به حال زیاد به من گفته اید و خیلی چیزها از شما یاد گرفته ام و به همین خاطر بازهم از شما قدردانی می کنم و دستتان را می بوسم ولی در کنار اینها خیلی آزار ها هم از عقاید بیهوده و تعصباتتان کشیده ام.

اینکه من را در موارد زیادی، ضعیف نگهداشته اید و اجازه انتخاب و اظهار نظر به من نداده اید. اینکه من را از ارتباط با جنس مخالف ترسانده اید و خواسته های مرا به نوعی زشت و ننگ دانسته اید.
اینکه نگاهتان یک نگاه جنس دومی به من بوده است و انسانیت و اعتماد به نفس مرا پایین آورده اید.

من بارها و بارها با خودم فکر کردم، سبک و سنگین کردم و دیدم که من می توانستم خیلی بهتر از این چیزی که هستم باشم، دیدم که من توانایی های زیادی دارم ولی همه آنها به دلیل جنسیتم نادیده گرفته شده است.
دیدم که شادی واقعی خود را به عنوان یک زن از دست داده ام و فرمانبردار عقاید و سرکوفت های شما شده ام.

الان بخوبی می بینم که بدن من و حس من نیاز به یک مکمل دارد، نیاز به کسی که من او را می خواهم، یک نفر که خودم می دانم کیست، کسی که نیمه دیگر من است.
نیاز به تجربه دارم، نیاز به بودن تا از هویتم استفاده کنم، تا زندگی را معنی کنم.تا به حال نگذاشته اید تا جنس مخالف خود را درک کنم، نگذاشته اید احساساتم درک شود، آیا واقعن این رفتاری انسانی و در خور شان من است؟

شما پدر و مادر شده اید تا مرا در قفس کنید یا زندگی را برویم بگشایید؟

چرا به انتخاب من احترام نمی گذارید؟

چرا بلوغ مرا درک نمی کنید؟

من کوشش می کنم آگاه باشم و از تجربیات دیگران هم استفاده کنم ولی اینرا بدانید که از این سن به بعد مسیولیت کارهای من به خودم مربوط است، اگر اشتباهی هم رخ داد باز هم لذت انتخاب محفوظ است و من میخواهم زندگی را تجربه کنم و بدانم.

زایش من بدون انتخاب من بود، نه به شما درخواستی داده بودم و نه وکالتی، شاید هم یک فرزند ناخواسته ام، در آغوش هم غلطیدید و بدون در نظر گرفتن حقوق انسانی من مرا بدنیا آوردید.

مرا به دنیا آوردید بدون اختیار من و حالا هم می گویید بی اختیار باشم!

از امسال 18 ساله شده ام و خودم را بالغ و عاقل می دانم و تصمیم دارم تا اختیار و انتخاب خود را در زندگی داشته باشم.
از زن بودن خودم شرمسار نیستم و خود را کمتر از دیگران نمی دانم.

نمی خواهم در خانه بنشینم تا با رسوم شما یک مردی پیدا بشود و بیاید خواستگاری ام، نمی خواهم مثل یک کالا با من برخورد شود، شاید هم قصد ازدواج نداشته باشم، فعلن که ندارم و از ارتباط هم تجربه و اندوخته ای ندارم.

از باکرگی اجباری که دارم، راضی نیستم، احساس کمبود دارم، زنانگی ام زیر سوال است و سختی می کشم، چرا باید اینطور باشد؟

چرا باید اختیار بدن خود را نداشته باشم؟

اگر من مالک بدن خود نیستم چرا درد این بدن را من باید بکشم؟
اگر من مالک بدن خود نیستم، چرا باید پریود بشوم؟

اگر من مالک بدن خود نیستم، چرا دیگران به جای من مریض نمی شوند؟
 اگر من انسانم و مالک جسم خود، چرا بکارتم مال من نباشد؟

من زن امروزم با دنیایی از آگاهی و اراده، نمی خواهم با قوانین و عقاید شما زندگی کنم، مسیولیت کارهای هر کسی به خودش مربوط است و من هم مسیول کارهای خود باشم.

دوستدار شما دخترتان سارا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر